... من هدایت شدم خدا شاهد/بار کج هم به منزلش گاهی

ببین خاطر کی اونقدر برات عزیزِ که یاد مرگ رو ازت دور میکنه...؟!

.

.

.

کرگدن_۱۳۹۸

  • ۰ نظر
  • ۱۳ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۶:۳۳
  • ۳۹ نمایش
  • فیوچر تیچر

If you want to make everyone happy

don't be a leader

sell ice cream... :)))

.

.

.

Steve jobs

  • ۰ نظر
  • ۰۸ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۱:۵۰
  • ۳۵ نمایش
  • فیوچر تیچر

وابستگی بدترین چیزیه که مانع رسیدن تو به اهداف والات میشه...

.

.

.

کرگدن_۱۳۹۸

  • ۰ نظر
  • ۳۰ فروردين ۹۹ ، ۰۴:۲۳
  • ۱۹ نمایش
  • فیوچر تیچر

چی‌بگم...

۳۰
فروردين

در ادامه ی اون ثواب کردن و کباب شدن، حالا خوبه قدر دونست و فهمید 

هر چند معرفتش هنوز جای کار داره...

  • ۰ نظر
  • ۳۰ فروردين ۹۹ ، ۰۴:۲۲
  • ۲۳ نمایش
  • فیوچر تیچر

تن پروری...

۳۰
فروردين

سر متکا پرست، سرور نمیشه

.

.

.

در چشم باد_۱۳۸۷

  • ۰ نظر
  • ۳۰ فروردين ۹۹ ، ۰۴:۲۱
  • ۲۳ نمایش
  • فیوچر تیچر

هیچ وقت میانجی گری عاقبت خوبی نداشته برام

اینجا مینویسم تا دیگه از این غلطا نکنم

به من چه اونا خودشون گند زدن به خودشون...

  • ۰ نظر
  • ۲۹ فروردين ۹۹ ، ۰۰:۲۰
  • ۲۸ نمایش
  • فیوچر تیچر

خودش اصل ماجراست

۱۸
فروردين

میگفت خیلی هیبت داره

خیلی مسئولیت داره اجازه حضور دادن به خودمون در کنارش...

میترسم به ملاقاتش برم، شاید با یک حرکت، یک نگاه یا یک حرف نادرست، به احترامی کنم به ساحتش...

.

.

.

.

.

به اشتباهاتم فکر میکنم...

  • ۰ نظر
  • ۱۸ فروردين ۹۹ ، ۰۳:۲۵
  • ۲۵ نمایش
  • فیوچر تیچر

تعریف میکرد وقتی از صحرا برگشتیم خونه، بهم گفت اگر برای بقیه آرایش کرده بودی، خوب بود پسندیدن، اما من نه

میگفت تمام اون پنج سال زندگی مشترکمون، دیگه هیچ وقت آرایش نکردم...

  • ۰ نظر
  • ۱۸ فروردين ۹۹ ، ۰۳:۲۱
  • ۲۸ نمایش
  • فیوچر تیچر

چرا هیچوقت نمیشه...؟؟؟

چرا همیشه فکر می کنم عوض شده همه چی ولی بازم توی موقعیت متوجه میشم که اشتباه فکر می کردم...؟؟؟

چرا این همه برنامه میچینم و آخرش به هیچ کدوم نمیرسم؟

چرا اینقدر همه چی بده؟

چرا توقعم از خودم زیاده؟

چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟

چرا؟؟؟؟؟؟؟

چرا؟؟؟؟؟

چرا؟؟؟

چرا؟؟

چرا؟

چرا

چر

چ

.

  • ۰ نظر
  • ۱۷ اسفند ۹۸ ، ۱۸:۵۳
  • ۱۹ نمایش
  • فیوچر تیچر

البته دیروز

۱۷
شهریور

یک سال از اومدنم به وبلاگ و دست به قلم شدنم گذشت

حالا دست به قلم شدن که نه

نوشتن ذهنیات :)

فکر می کردم خیلی بیشتر بنویسم و حالم خیلی خوب بشه چون همراه با شروع به کار وبلاگ تصمیمات جدید گرفته بودم و زندگی جدیدی برای خودم توی ذهنم متصور می شدم، ولی قسمت دوم جملم یعنی حال خوب، تقریبا محقق شده برام، راضیم چون تغییر بسیار بسیار زیادی در خودم حس میکنم...

خدا رو شکر

من هدایت شدم خدا شاهد :)

 

  • ۰ نظر
  • ۱۷ شهریور ۹۸ ، ۲۱:۰۴
  • ۳۶ نمایش
  • فیوچر تیچر