... من هدایت شدم خدا شاهد/بار کج هم به منزلش گاهی

۸ مطلب با موضوع «اتفاقات خوب» ثبت شده است

اواخر مهر بود.

با حس سرماخوردگی و البته همه علائم ناشی از کرونا، بخاطر مشکل قلبی همکارم، رفتم تست دادم که اگر کروناست، خودمو قرنطینه کنم.

وقتی بعد از دو هفته برگشتم محل کار، به محض اینکه منو دید گفت: بهتری؟ مگه تو واکسن نزده بودی؟

 

 

و این اولین برخورد غیر رسمی ما و البته به طرز احمقانه ای، اتفاق مورد علاقه منه :)))

  • ۰ نظر
  • ۰۷ مهر ۰۱ ، ۱۹:۲۷
  • ۵۳ نمایش
  • فیوچر تیچر

تاریخ آخرین مطلبی که منتشر کرده بودم برمیگرده به اسفند سال 99

اینقدر این یک سال و نیم درگیر بودم و اتفاقات عجیب و شیرینی از سرگذروندم که حتی یادم رفته بود وبلاگ دارم و یه زمانی هرچند کم و دیر  به دیر اما می نوشتم... وقتی دیروز یهو یادم اومد که وبلاگ خاک خوردم توی یه گوشه اینترنت نشسته و بیش از یکساله که آپدیت نشده، تصمیم گرفتم روزانه یا حداقل هفته ای سه بار بیام و از قشنگ ترین و بهترین خاطراتی که این سال اول استقلال واسم رقم زد رو اینجا به اشتراک بذارم تا بشه مایه دلگرمیم تو روزهای تنهاییو بعدها بیام بخونم و لبخندی روی دلم نقش ببنده...

همیشه از اولین سال کار، به عنوان بهترین سال زندگیم یاد می کنم.... همیشه

 

 

 

خدایا شکرت به وسعت تمام دل های زنده و تپنده :))))

  • ۰ نظر
  • ۰۵ مهر ۰۱ ، ۲۳:۴۳
  • ۶۸ نمایش
  • فیوچر تیچر

حالم عجیب میشه وقتی این فیلمو میبینم

حس عجیبی داره دیدن سختی هایی که بر هم وطنات گذشته

اخت میشم

حل میشم

وقتی به خودم میام یه آدم دیگه ام

یه حس و حال عجیب داره

قشنگ ترین فیلمیه که دیدم

بدون اغراق

و صد در صد

یه جایی همون اولا میگه: سر متکاپرست، سرور نمیشه

اینو با خودم میگم: سر متکاپرست، سرور نمیشه

هی میگم: سر متکاپرست، سرور نمیشه

هی تکرار میکنم: سر متکاپرست، سرور نمیشه

آنقدر میگم که ملکه ذهنم بشه و جداشم از این تنبلی: سر متکاپرست، سرور نمیشه

ممنون مسعود جعفری جوزانی بخاطر ساخت در چشم باد

برای نسلی مثل من که از همه چی دور بوده این فیلم خیلی عالیه...

  • ۰ نظر
  • ۱۳ شهریور ۹۹ ، ۰۹:۵۲
  • ۵۴ نمایش
  • فیوچر تیچر

وابستگی بدترین چیزیه که مانع رسیدن تو به اهداف والات میشه...

.

.

.

کرگدن_۱۳۹۸

  • ۰ نظر
  • ۳۰ فروردين ۹۹ ، ۰۴:۲۳
  • ۱۹ نمایش
  • فیوچر تیچر

خودش اصل ماجراست

۱۸
فروردين

میگفت خیلی هیبت داره

خیلی مسئولیت داره اجازه حضور دادن به خودمون در کنارش...

میترسم به ملاقاتش برم، شاید با یک حرکت، یک نگاه یا یک حرف نادرست، به احترامی کنم به ساحتش...

.

.

.

.

.

به اشتباهاتم فکر میکنم...

  • ۰ نظر
  • ۱۸ فروردين ۹۹ ، ۰۳:۲۵
  • ۲۵ نمایش
  • فیوچر تیچر

تعریف میکرد وقتی از صحرا برگشتیم خونه، بهم گفت اگر برای بقیه آرایش کرده بودی، خوب بود پسندیدن، اما من نه

میگفت تمام اون پنج سال زندگی مشترکمون، دیگه هیچ وقت آرایش نکردم...

  • ۰ نظر
  • ۱۸ فروردين ۹۹ ، ۰۳:۲۱
  • ۲۸ نمایش
  • فیوچر تیچر

البته دیروز

۱۷
شهریور

یک سال از اومدنم به وبلاگ و دست به قلم شدنم گذشت

حالا دست به قلم شدن که نه

نوشتن ذهنیات :)

فکر می کردم خیلی بیشتر بنویسم و حالم خیلی خوب بشه چون همراه با شروع به کار وبلاگ تصمیمات جدید گرفته بودم و زندگی جدیدی برای خودم توی ذهنم متصور می شدم، ولی قسمت دوم جملم یعنی حال خوب، تقریبا محقق شده برام، راضیم چون تغییر بسیار بسیار زیادی در خودم حس میکنم...

خدا رو شکر

من هدایت شدم خدا شاهد :)

 

  • ۰ نظر
  • ۱۷ شهریور ۹۸ ، ۲۱:۰۴
  • ۳۶ نمایش
  • فیوچر تیچر

یه چند وقتیه خدا رو شکر بهترم

از اون روزی که عهد کردم عوض بشم خدا نذاشت که عهدمو بشکنم..

آره، خدا  نذاشت وگرنه من آدم متعهد و محکمی نیستم و سریع عقب میکشم

دست خدا بود یا هر چیز دیگه ای بالاخره داره نجاتم میده من یک قدم برداشتم و خدا ده قدم برداشت 

امروز صبح پاشدم که برای نماز برم حرم

وقتی برمیگشتم هوا ابری بود و چن دیقه بعد که رسیدم‌خوابگاه بارون گرفت

چه نشونه ای بهتر از این...

پی نوشت: خداوند بهتر از هر کس میداند چه چیز به تو شادی واقعی میبخشد...

  • ۰ نظر
  • ۱۲ مهر ۹۷ ، ۱۷:۰۶
  • ۷۴ نمایش
  • فیوچر تیچر